نقد و بررسی فیلم و سریال های کره ای



اولین سریال کره ای که دیدم، سریال کره ای "پزشکان" بود که از یکی از شبکه های سیما(فکر کنم شبکه 4) پخش می شد(خیلی قبل تر از ظهور یانگوم و جومونگ! جالبه بعدها قهمیدم بازیگر اصلیش یانگوم بوده). اون زمان نوجوان بودم و این سریال به شدت برام جذاب بود. دلم می خواست وقتی سریال شروع می شه من تو خونه تنها باشم و بتونم صحنه به صحنه سریال رو با دقت بالا و خیال راحت دنبال کنم. و البته هیچ وقت این اتفاق نیفتاد و همیشه یا شونصد نفر خونه بودن یا همزمان با پخش سریال، فوتبال بود  :/ 

کششی که در این سریال برای من وجود داشت، عجیب بود. طوریکه بعد از گذشت سال ها، هنوز بعضی از صحنه ها و دیالوگ ها در ذهنم باقی مونده. اون زمان خبری از اینترنت پرسرعت نبود و منم دسترسی به سریال نداشتم. خدا خدا می کردم یه بار دیگه سریال پخش بشه که نشد! گذشت، تا وقتیکه وارد دانشگاه شدم. اونجا برای بار دوم با سریال های کره ای درگیر شدم. یکی از دوستانم چندتا سی دی  سریال کره ای با خودش به خوابگاه آورده بود. یادمه دوشبانه روز پای لپ تاپ نشستم و بی وقفه سریال دیدم! حتی دانشگاه هم نرفتم!

بعد از اون تا مدتی از سریال کره ای فاصله گرفتم. سومین باری که با سریال کره ای مواجه شدم، وقتی بود که یکی از هم اتاقی ها صحنه هایی از سریال "تو زیبایی" رو بهم نشون داد و من مثل برق گرفته ها به لپ تاپ دوستم چسبیدم و گفتم: "وای همییین الاااان باید سریال رو روی فلش بریزی"! از من اصرار و از اون انکار. چون می دونست چه سابقه خرابی در این زمینه دارم، نمی خواست سریال رو یکجا بهم بده. اما انقدر بهش پیله کردم که بالاخره تو زیبایی رو به چنگ آوردم! یه رومنس عاشقانه ی طنز! پر از کاراکترهای جذاب!

دختر کشیشی که خودشو به شکل پسر درآورده بود، یه گروه موسیقی جوان پسند، یه پسر مغرور وسواسی با قلب یخی! یه پسر عاشق پیشه گیتار به دست با موهای خوش حالت. یه مدیربرنامه خنگول بامزه. یه دختر خوش تیپِ خوش هیکل که مدام رد می شد و. .

یادم نیست سریال رو طی چند ساعت تموم کردم! 

و یادم نیست چند بار دیگه از اول دیدمش!

و یادم نیست چند ساعت دنبال پشت صحنه ها و حاشیه های سریال تو نت سرچ کردم!

فقط یادمه حسابی درگیر شدم!

چرا؟

چرا یه سریال انقدر ذهن و روح و روان من رو درگیر کرد که حاضر بودم مثل یه ربات تو یه اتاق تاریک بشینم و بدون آب و غذا شب تا صبح سکانس های سریال رو دنبال کنم.

چرا بعد از دیدن سریال حس خلاء می کردم؟

چرا دوست داشتم این سریال تا ابد ادامه داشته باشه؟

انگار جادو شده بودم.

 

 

راستی یه نظر خواهی: نظرتون در مورد قالب وبلاگ چیه؟

 


 سریال گنگنام بیوتی یا زیبای گانگنامی، به موضوعِ فراگیر عمل جراحی زیبایی در کره می پردازه. در این سریال، که نسخه ی وبتون(داستانِ مصوری که در وب منتشر می شه) اون قبلا منتشر شده و خیلی هم پرطرفدار بوده، شخصیت اصلی دختری به نام کانگ.می.ره ست که از ظاهرِ نازیبایِ خودش رنج می بره.
 کانگ میره در دوران کودکی، بارها و بارها به خاطر هیکل و قیافه ش از جانب دوستان و همکلاسی هاش مسخره و اذیت شده؛ اون به کمک رژیم اندام خودش رو تغییر می ده اما قضاوت های اطرفیان در مورد چهره ش همچنان ادامه پیدا می کنه. در نهایت لقبِ کانگِ هیولا»، که بچه های دبیرستان بهش میدن، میره رو دچار یأس و ناامیدی شدیدی می کنه. طوریکه اقدام به خودکشی هم می کنه. 
اما در نهایت به جای خودکشی، تصمیم می گیره با انجام عمل جراحی زیبایی زندگی جدیدی رو شروع کنه. کانگ.میره بلافاصله بعد از عمل، با ظاهری جدید و زیبا وارد دانشگاه می شه تا شانس خودش رو برای داشتن یک زندگی بهتر محک بزنه! اما مشکلات، در قالبی جدید اون رو آزار می دن؛ زیباییِ کانگ.میره مصنوعیه و در رقابت با زیباییِ طبیعی دخترانِ دانشگاه، پوچ و توخالی به نظر می رسه!

معنی گانگنام بیوتی
واژه ی گانگنام» اولین بار در موزیک ویدئوی مشهوری از یک خواننده کره ای، در دنیا مطرح شد. ویدئویی که بعنوان پربیننده ترین ویدئوی یوتیوب (چیزی حدود دو میلیارد بازدید کننده)، رکورد گینس رو به خودش اختصاص داد و برکات مادی زیادی برای کشور کره به ارمغان آورد! به طوری که دولت کره تصمیم گرفت مکان های استفاده شده در این موزیک ویدئو رو بعنوان جاذبه های توریستی معرفی و مطرح کنه!
 گانگنام در واقع، منطقه ای از سئوله که به تنهایی بیش از 500 کلینیک جراحی پلاستیک در اون وجود داره! و شاید تنها نقطه ی روی زمین باشه که چنین صحنه ی شگفت انگیزی داره»1:

به این منطقه از کره، کمربند زیبایی» هم گفته می شه؛ بنابراین گانگنام بیوتی به نوعی زیباییِ مصنوعی» یا زیباییِ ایجاد شده با عمل جراحی، اشاره داره. شاید بشه واژه ی گنگنام بیوتی در فرهنگ کره، تا اندازه ای معادل واژه ی پلنگ» در فرهنگِ جامعه ی ایرانه. 

گنگنام بیوتی، اولین سریال کره ای نیست که به موضوع زیبایی می پردازه. در واقع زشتی و زیباییِ ظاهری جزء لاینفک سریال های کره ای هستن که به شیوه های مختلف بهش اشاره می شه. 
حتی در عنوانِ تعدادی از سریال های موفق کره ای، واژه ی زیبایی» به طور خاص به کار رفته؛ مثل سریال های: به زیبایی تو»، به تو که زیبایی»، او زیبا بود»، تولدِ یک زیبا» (که در این سریال هم به موضوع جراحی زیبایی اشاره شده)؛ 
یا مثلا برنامه ی تلوزیونی Let Me In»* به طور خاص به موضوع جراحی های زیبایی اختصاص داره.
آمار بسیار بالای جراحی پلاستیک در کره نیز، مهر تأییدی بر این مدعاست که: زیباییِ ظاهری در فرهنگ کره از اهمیت بسیار بالایی برخورداره. 

برای مثال به آمارهای زیر دقت کنید:


و این:
 و این:


 کره جنوبی، پایتخت جراحی پلاستیک در دنیا و جزء پنج کشور اولِ عمل های زیباییه و حتی بخش زیادی از رونقِ توریسم کره مدیون توریست های جراحی» هست که از خارج می آن (اغلب از چین) و حدود یک سوم کسب و کار کره جنوبی رو تشکیل میدن! 2
اما چرا  آسیایی ها و برخی اروپایی ها کره رو برای جراحی انتخاب می کنن و در کشور خودشون جراحی نمی کنن؟ 
به دلیل اینکه در سراسر آسیا، موج کره ایِ» که بهش میگن هالْیو» تأثیر زیادی بر سبک زندگی آدم ها گذاشته و اون ها رو به موسیقی، فرهنگ و زیباییِ کره ای مایل کرده. در خودِ کره، بین یک‌پنجم تا یک‌سوم ن سئول زیر تیغ جراحی رفتن و طبق نظرسنجی بی‌بی‌سی، بین ن بیست تا سی‌ساله، بیش از پنجاه درصدشون عمل زیبایی انجام دادن. مردهای کره ای، پانزده درصدِ این بازار رو تشکیل می‌دهند. جالبه بدونید که والدین خیلی از دانش آموزان کره ای بعد از اتمام تحصیلاتِ دبیرستانشون، بعنوان هدیه بهشون هزینه ی جراحی پلاستیک میدن! خیلی از دخترهای کره ای تا قبل از نوزده سالگی عمل زیبایی انجام میدن تا از قافله دوستاشون جا نمونن. 3


اما علتِ اهمیتِ زیاد زیبایی ظاهری در بین کره ای ها و گرایش عجیب اونها به عمل های جراحی پلاستیک چیه؟
این موضوع علت های متعددی داره.


ادامه دارد.


منابع:
3: همان.

* : مسابقه let me in» یا بگذار وارد شوم»، یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی در کرۀ جنوبی است. هرکدام از شرکت‌کنندگان در این مسابقه -با نام‌های مستعار مثل دختری شبیه فرانکنشتاین، زنی که نمی‌تواند بخندد، مادر سینه‌تخت و میمون- درمقابل هیأت کارشناسان زیبایی دلیل می‌آورد که خصوصیات فیزیکی‌اش زندگی عادی را برایش چنان ناممکن کرده که نیازمند بازسازی کلی با جراحی است. والدینِ شرکت‌کنندگان را نیز به صحنه می‌آورند تا از فرزندشان عذرخواهی کنند، هم به‌خاطر انتقال ژن نامطلوب به آن‌ها و هم به‌دلیل فقر و عدم استطاعت مالی برای جراحی پلاستیک. در پایان هر برنامه، شرکت‌کننده‌ای که با جراحی تولدی دوباره یافته است همراه با سوت و تشویق به تماشاگران نشان داده می‌شود (منبع: وبسایت ترجمان).



 آجوشیِ من/ آقای من؛ 

در این سریال بر خلاف اکثر سریال های کره ای، خبری از کلیشه های همیشگی نیست. فیلمنامه ی قوی و بازیهای پخته ی بازیگران، سریال باارزشی رو پیش روی مخاطب قرار داده. سکانس ابتدایی، حال و هوایی سینمایی داره و مخاطبِ حرفه ای رو کاملاً جذب می کنه. در این سکانس ویژگی های کلی شخصیت های اصلی معرفی می شه: یکی دلسوز و حمایتگر(پارک.دونگ.هون) و دیگری سرد، بی روح و منزوی(لی.جی.آن).

لی.جی.آن، دخترکِ منزویِ قصه، کودکی بسیار سختی رو پشت سر گذاشته. پدر و مادرش رو از دست داده، مرتکب قتل شده و مدتی رو هم در زندان سپری کرده و  حالا در اوج جوانی، تنها، خسته و بدبینه. زندگی اون به شدت خاکستریه و هیچ نوری از پنجره ی کوچیک خونه ی محقرش به درون نمی تابه! روزهاش تکراری و ملال آورن. درست مثل یه ربات، صبح بیدار می شه و لباس های کهنه  و تکراریش رو می پوشه و سر کار می ره. شبها توی تاریکی اتاق، غذاهای مونده ی رستوران ها و نسکافه هایِ کش رفته از شرکت رو می خوره و می خوابه.

در مقابل این شخصیت(که آی.یو به خوبی از پس ایفای اون براومده) و فضای سرد زندگیش، نیمه ی دیگر فیلم بر مدار زندگی دونگ.هون و خانواده اش یعنی همسر، مادر و دوبرادرش می چرخه. این زندگی هم اگرچه پر از رنجه اما گرم تره! دونگهون که در خانواده ای پنج نفره و متوسط بزرگ شده شخصیتی منطقی، دلسوز و حمایتگر داره. اون در واقع نماد مردِ خانواده است که اصلی ترین ویژگیش فداکاری و ایثاره. با این حال زندگی او حالتی یکنواخت داره.

همه چیز از وقتی عوض می شه که پای لی.جی.آن به زندگی پارک.دونگ.هون باز می شه! 


به نظر می رسه، فیلمنامه این سریال منطبق بر آموزه های آیین بوداست؛ بر مبنای آیین بودا،  زندگی و هر چه که به اون مربوطه (تولد، مرگ، پیری و.) موجب رنجه و اگر کسی طالبِ آرامش حقیقیه باید از این تعلقات فرار کنه و به تمرکز و درون نگری روی بیاره، تا به آرامش و شادی حقیقی و پایدار(نیروانا) برسه و اون وقته که از شرِ چرخه ی تناسخ و رنجِ دوباره زاده شدن رها می شه. 

در واقع آیین بودا، به دنبال رها کردن انسان ها از شر رنج های دنیاست. و این رنج ها، در دوران معاصر به دلیل مسائلی که تکنولوژی و نظام مدرن به آدم ها تحمیل کرده، چند برابر شده. در حال حاضر، انسان ها سرگردان تر از همیشه هستند. چیزی که در این سریال می بینیم، روایتِ رنج های انسان مدرن و راه حلِ  تفکر بودایی برای رهایی از این رنج هاست. اما ببینیم این رنج ها و راهکارها چی هستن:


 رنجِ دلبستگی

دونگ هون ظاهرا، موفق ترین پسر خانواده است؛ مدرک تحصیلی خوب، شغل خوب و همسر خوب! یعنی همه ی آیتم های یک زندگی ایده آل توی جوامع توسعه یافته(از جمله کره). درست بر خلاف دو برادرش که یکی شون اخراج شده و در آستانه ی طلاقه و دیگری مجرد و بیکاره. 

با این حال، توی زندگیش خلاءهای زیادی وجود داره که از همون قسمت های ابتدایی متوجهش می شیم. اون از بی عدالتی و تبعیض توی شرکت، بیکاری برادرها و کار کردنِ مادرش در سن و سال بازنشستگی، از سردیِ روابط بین خودش و همسرش رنج می بره. زندگی اون، علیرغم خونه و زندگی و زنِ زیبایی که داره، گرم نیست. دونگهون دچار یکجور خستگی و ملاله که در روند فیلم با لو رفتن موضوع خیانت همسر، خشم و سرخوردگی هم به این احساسات اضافه می شه. 

زندگی او اگرچه، خیلی با زندگی جی.آن متفاوته ولی دچار نوعی تکرار و روزمرگیه: کار، مشروب، خانواده و هر از چندگاهی فوتبال!


دونگهون دلبسته ست.دلبسته ی خانواده؛ و این دلبستگیه که برای اون، رنج به دنبال داره. 

گفتگوی دونگهون با دوست راهبش(یون سانگ وون) در معبد رو بخونید:

(دونگهون(انسان) در آغوش راهب(بودا): تنها راهِ رهایی از رنج ها، شکست ها و سرخوردگی ها بازگشت به دامن معنویت  و رسیدن آرامش واقعیه)

دونگهون: فکر کردم اگر خودمو قربانی کنم[ایثار و گذشت] زندگیم درست پیش می ره.

راهب: چرا مزخرف می گی؟ فکر کردی کی هستی که بخوای خودتو فدا کنی؟ گمونم می خوای اسمشو فدارکاری بذاری چون داری تا سر حد مرگ از خودت کار می کشی. اما بازم نه تونستی به جایی برسی و نه خوشحال بشی. کی ازت خواسته خودتو فدا کنی؟ کدوم بچه یا خانوده ای برای عزیزش همچین چیزی رو می خواد؟ 

دونگهون: همه همینطوری زندگی می کنن.

راهب: پس به جی سوک هم بگو اینطور زندگی کنه. چرا جوری زندگی می کنی که دوست نداری جی سوک اونطور زندگی کنه؟ اول باید خودت خوشحال باشی. دیگه اسم فداکاری رو نیار. بدون شرم و ترس اول روی خودت تمرکز کن. 


دل کندن از اونهایی که دوستشون داریم و تمرکز روی دنیای درونیِ خودمون، چیزیه که در تفکر بودا محوریت داره. راهب از دونگهون می خواد برای رها شدن از شر ناراحتی ها و رنج هاش، دست از فداکاری برای دیگران برداره و خودش رو دریابه. در پایان فیلم هم می بینیم که دونگهون تنهاست. همسرش می ره خارج تا با پسرش زندگی کنه. جی.آن هم که از زندگیش بیرون می ره. 


یکی دیگه از شخصیت های کلیدی سریال، زنی میانسال به نام جونگ هی ه. زنی که به خاطر عشق نافرجامش به یون سانگ وون یا همون راهبِ معبد، پریشان و افسرده حاله. اون برای جبران غم ها و تنهایی هاش، اداره ی یک بار رو به عهده گرفته. باری که مشتری هاش، هم محله ای ها و رفقای قدیمیش هستن. آدم هایی که در دهه چهارم زندگیشون قرار دارن و هریک به نحوی رنج می برن. 

جونگ هی در نهایت، تصمیم می گیره به معبد بره و سانگ وون رو برگردونه. موقع رفتن می گه می رم که معبد رو به آتیش بکشونم. اما بعد از ملاقات کوتاهی، شعله های عشق رو در دلش خاموش می کنه و برمی گرده! و بعد نوبتِ راهب می شه که بعد از چند روز تمرکز و مراقبه، بیاد و ازش بخواد که زندگی شاد و آرومی داشته باشه! 

این آهنگ که در قسمت های انتهایی سریال از زبان جونگ هی می شنویم جالبه:

عشق زیاد دووم نمیاره

همیشگی هم نیست

عشق من. بعنوان آخرین هدیه م بهت، تو رو فراموش می کنم

و یه رژلب جیغ می زنم

وقتی ستاره ها محو شدن و این شب تاریک روشن شد

من حتما فراموشت می کنم.


در نهایت، پذیرفتنِ واقعیتِ زندگی، جونگ. هی رو به آرامش می رسونه. در یکی از سکانس های انتهایی، جونگ هی به جی.آن می گه بیا تو زندگی بعدی مون همدیگه رو ملاقات کنیم. گویا اعتقاد به تناسخ و دوباره زاده شدن (که در خیلی از دیالوگ ها بهش اشاره می شه)، بهش صبر و تحملِ گذروندن زندگیش رو می ده.


رنجِ انسانِ مدرن برای دیده شدن


_ اگه دنیا جایی بشه که هیچکس نتونه تو کاری خودشو نشون بده یا نیازی نباشه، همه مون آزاد می شیم و تمام کاری که آدما نیازه بکنن اینه که عاشق بقیه بشن. از دست این دنیا خسته شدم. خیلی خسته م. من تو هیچی خوب نیستم. دلم می خواد بمیرم. 


تصویر و دیالوگ بالا مربوط به یکی از شخصیت های کلیدی فیلمه. دختری که نقش یک بازیگرِ شکست خورده و ناکام رو در این سریال بازی می کنه. نمایش زندگیِ رقت بار این شخصیت برام خیلی جالب بود. کسی که تو جامعه ی رقابتیِ کره، یه بازنده به حساب میاد. هم این دختر و هم برادرِ سومی دونگهون که یه کارگردانِ شکست خورده ست، نمونه ای از آدم های زیادی هستند که پشت درِ  صنعت سرگرمیِ کره صف کشیدن و آرزوی دیده شدن رو دارن! 
اگرچه در نهایت این دو نفر، با معجزه ی کارگردان و نویسنده(!)  به موفقیت می رسن، اما دیدن زندگیِ این دو نفر قبل از این معجزه، تأمل برانگیزه. چرا باید ارزش انسان ها وابسته به کاری که انجام میدن باشه؟ چرا باید ارزش یه بازیگر یا کارگردان از یه مستخدم بیشتر باشه؟ چرا باید یکسری معیار خاص به عنوان معیارهای تام و تمام موفقیت انسان تو این دنیا تعیین شده باشه و همه مجبور باشن برای رسیدن به حس و حال خوب، به سمت این معیارها بدون؟ این معیارها رو کی تعیین کرده؟ 

شکی نیست که انسانِ قرن 21، رنجِ عظیمی برای دیده شدن می بره و این مختصِ جامعه ی کره نیست. توی کشور خودمون هم این مساله وجود داره. کافیه سری به صفحات شبکه های اجتماعی (به عنوان یکی از میدان های دیده شدن) بزنیم. اما در این سریال راهکار بخصوصی برای رهایی از این رنج پیشنهاد نمی شه! در نهایت این بازیگر شکست خورده تبدیل به بازیگری موفق می شه و دیده میشه!

سانگ هون (برادرِ بزرگتر)، اوایل سریال خطاب به کی هون (برادر کوچکتر) می گه یه سریال در مورد زندگی مردهای میانسال بساز؛ انگار  از دیده نشدن و در حاشیه بودن خسته ست. از اینکه تو چشمِ همسر و مادرش، اعتبارش رو از دست داده رنج می کشه.

 اون سکانسی هم که زل زده به صفحه نمایش تلوزیون و گریه می کنه جالبه. 

همه ما دوست داریم دیده بشیم. اما معمولاً واقعیتِ زندگی اون چیزی نیست که توی نمایش ها می بینیم. 


راه عبور از رنج ها: بازگشت انسان به  قدرت درونی

توی قسمت آخر، کی هون می گه داشتم یک فیلم از زندگی چند تا بچه یتیم می دیدم، اما چون خیلی تلخ بود، نتونستم ببینم. چند روز بعد فیلم رو دیدم و با خودم گفتم چه خوب که تا ته دیدمش. فهمیدم بچه ها یه قدرت درونی داشتن. انگاری همه آدما یه همچین قدرتی توشون هست.  

این دیالوگ، پیام اصلی سریاله. 

در نهایت، همه ی شخصیت های فیلم با تکیه بر قدرت درونی خودشون به آرامش می رسن! چیزی به اسم خدا یا نیروی برتر وجود نداره. هر چه هست درون انسانه. معجزه رو خودِ آدم ها رقم می زنن. راه تحمل رنج ها هم بازگشت به این قدرت درونیه!

 راهب به دونگهون می گه: برنده شو!

کی هون شروع می کنه به نوشتن فیلمنامه، مادربزرگ جی.آن وقتی خیالش از بابت جی.آن راحت می شه تصمیم می گیره که بمیره، سانگ هون یه نظافت چی نمونه می شه و کلی پول جمع می کنه و زنش رو برمی گردونه، همسر دونگهون اشتباهاتش رو جبران می کنه و می ره پیش پسرش تا از یه زنِ سرکش و خیانتکار تبدیل به یه مادر مهربون و با گذشت بشه، جی.آن هم بعد از کارهای خوبی که در حق دونگهون می کنه تبدیل به یه کارمند نمونه می شه.

مفاهیم اخلاقی نهفته در فیلم واقعا زیباست. عشق به خانواده، تلاش و ایثار و پاکی و صداقت شخصیت ها زیباست. اما هیچ اثری از خدا یا نیروی برتر توی این فیلم نمی بینیم. هر آنچه که هست به دست انسان ها اتفاق می افته. حتی راهب که نماد معنویت فیلمه، مدام از اتکای به خود صحبت می کنه نه خدا یا حتی نیروی برتر.







خیلی ها سریال های کره ای رو محض سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت می بینند. خیلی ها، از محتوای لطیف و انسان دوستانه این سریال ها خوششون می آد. عده ی زیادی هم دلبسته ی جلوه های بصری این سریال ها (صحنه های رنگارنگ، تیپ و قیافه ی همیشه شیکِ بازیگرها و.)هستن. خلاصه هر کسی از ظن خود شد یار او! از درون او نجست اسرار او! 

ممکنه بعد از خوندن نقدها بگید که اونا برای فرهنگ خودشون فیلم ساختن و ما حق نداریم نقد فرهنگی و ارزشی بر فیلم ها داشته باشیم. مخالفم!

چون ما داریم وقت زیادی رو پای این سریال ها می ذاریم و خیلی هامون به سبک اعتیادوار تماشاشون می کنیم، یقیناً محتوای فیلم ها روی ما اثر می ذاره. حتی کسی که فقط برای پر کردن اوقات فراغتش این فیلم ها رو می بینه. 

توی دورانی زندگی می کنیم که مرزهای جغرافیایی عملاً متلاشی شدن و فقط تو نقشه ها دیده می شن! این مرزها در بحث فیلم و سینما مفهوم خودشون رو از دست دادن. هر کشوری تلاش داره تا فرهنگ خودش رو از طریق رسانه های صوتی تصویری به سرتاسر جهان منتقل کنه. و چه ابزاری برای انتقال فرهنگ، از فیلم قدرتمندتره؟ کره ای ها هم از این قاعده مستثنی نیستن.
 نمی شه گفت کارگردان های کره ای فیلم و سریال هاشون رو فقط و فقط برای جامعه خودشون ساختن پس ما حق نداریم نقدشون کنیم! درام های کره ای الان در سراسر دنیا بیننده دارند و دست اندرکاران صنعتِ سرگرمیِ کره این رو خوب می دونن. برای همین سعی می کنن مخاطبشون رو جامعه جهانی در نظر بگیرن نه فقط مردم کشور خودشون.

فرض کنید دنیا یه صحنه ی نمایش بزرگه. هر کسی که صاحب ابزار رسانه ست، می تونه بیاد روی این صحنه و شروع کنه از فرهنگِ کشور خودش تعریف کردن. اونم با آب و تاب و رنگ و نور فراوان. حالا به نظرِ شما، من و توی تماشاچی حقِ نقدِ حرفهاش داریم یا نداریم؟



تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب به روز و شفاف گروه فرهنگی هنری اِخــو تهیه طرح های توجیهی فنی- اقتصادی rajoox وبلاگ شخصی غلام حسین حیدری خواتی نشریه تخصصی کامپیوتر و فناوری اطلاعات ند ارزها معرفی وبلاگ ها After پمپ وکیوم روغنی VALUEتک مرحله 13.5متر